مه نيامه نيا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

مه نیا ، زيبا ترین فرشته آسمانی

تب دلتنگي

  سه شنبه گذشته براي اولين بار به مدت طولاني تنهات گذاشتم ، چون مامان نازي تو بيمارستان بستري بود و پاهاشو عمل كرد  و بايد يه نفر پيشش مي موند چون نمي تونست خوب راه بره بايد از ماماني تشكر كنم چون اين مدت پيشش بوديو ازت مراقبت مي كرد ، خدا رو شكر با كمك خاله ونوسم و عمه زندايي شبنم ، تونستم بيشتر پيشت باشم چون جامونو عوض مي كرديم ،تازه فهميدم چقدر بهت وابسته شدم چون   نديدنت حتي براي چند ساعت خيلي برام سخته ، باور مي كني يا نه با اينكه مي دونستم جات خوبه و باباييم پيشته ،چند بار بغض گلومو فشار داد اما جلوي خودمو گرفتم ، چهارشنبه شب كه از بيمارستان اومدم خونه تنت كمي داغ بود و خيلي بي تابي ميكردي ،...
25 شهريور 1391

تقديم به دخترم

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی  15 شهريور   اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خ...
20 شهريور 1391

يك برنامه ريزي جدي

دختر گلم هر رو زندگيمون ،‌تلخ و شيرين يه خاطره مي شه و خوندن خاطرات مارو ياد فراز و نشيب هاي زندگي مي ندازه و باعث ميشه قدر لحظه لحظه هارو بدونيم و مهم تر متوجه ميشيم براي اين لحظه ها چقدر تلاش كرديم.                        نمي دونم از كجا شروع كنم ،‌اصلا مهمه كه اينارو برات بنويسم يا نه ؟ الان تو اتاقم سركار نشستم و پيش خودم فكر مي كنم چطوري بايد يه برنامه جديد براي كارام بريزم ، خوشحال بودم كه مدرسه داره تموم ميشه و من بيشتر وقتم خونه پيشه شمام و در كنارش به كاراي خونه        ...
20 شهريور 1391

لطف خداي مهربون

در يك روز خيلي زيبا، فهميديم كه تو به زودي به دنيا مي آي. فكر آمدن تو ، يك دنيا شادي به قلب ما هديه كرد.زندگي ما ، با تو شيرين و شيرين تر مي شد و رنگ زيبايي مي گرفت . از اونجايي كه دوران كودكي كوتاهه و خيلي زودتر از آن كه تصور كني مي گذره و تا چشم به هم بزني تنها تصويري از آن به جا مي مونه ، تصميم گرفتم لحظات و روزهاي به ياد ماندي زندگي مونو همراه با تو  برات بنويسم تا اين تصاوير هر چه كامل تر و پر رنگ تر به يادت بمونه شايد بعدها اين سوال برات پيش بياد چرا بعضي از خاطراتت دير تر ثبت شده ، اين بخاطر مشغله زياد مامان بوده كه به خاطر درس و كار تا مدتي تمام خاطراتتو مي نوشتم و فرصت تايپ و ثبت اونو تو وبلاگ نداشتم ، خدارو شكر ترم ديگه درسم...
19 شهريور 1391

تولدت مبارك فرشته مامان

چه فرقی  دارد امروز باشد یا یک سال پیش ..من هر  لحظه می رویم و شکفته میشوم ... من هر روز مادر می شوم...   خداوند لبخند زد    از لبخند او دختر آفریده شد   لبخند زیبای خدا روزت مبارک     پارسال در این روز خدا یه گل زیبا به ما داد که  من و بابا اسمش رو گذاشتیم مهنيا یعنی بزرگ زاده لحظه تولدت قشنگترين لحظه تموم عمرم بود و خواهد بود كه دوست دارم بارها و بارها تكرار بشه دوست دارم بدوني موقعي كه گذاشتنت پيشم تا شير بخوري ، از شوق اشكام جاري شده بود و تمام وجودم و يه حسي كه توصيف نشدنيه فراگرفته بود اون لحظه خدارو شكر مي كردم و ت...
19 شهريور 1391

رویش اولین دندان

 ديروز وقتي داشتم لثه هاتو تميز مي كردم ، ديدم چقدر لبخندات قشنگ تر شده چون 2 تا مراريد كوچولوي خوشگل از وسط لثه پايينيت سرشونو آورده بودن بيرون و كلي خودنمايي مي كردن ، فوري زنگ زدم به بابايي تا اين خبرو بهش بدم بابا هم كلي خوشحال شد چون خيلي منتظر اين لحظه بوديم و فكر مي كرديم دير شده . شما هممونو غافلگير كردي. شب با يه كيك خوشگل رفتيم خونه مامان نازي ، اونم با شنيدن اين خبر خوشحال شدو طبق معمول هميشه كه نمي دونم اين همه كادورو كي مي خره يه لباس خوشگل بهت كادو داد و زودي آش دندوني رو بار گذاشت. قربون دخمليم برم كه روز بروز بزرگتر ميشه ، دوست دارم بدوني اولين دندونتو زماني كه 7 ماه و 15 روزت بود درآوردي.    &nbs...
19 شهريور 1391