يك برنامه ريزي جدي
دختر گلم هر رو زندگيمون ،تلخ و شيرين يه خاطره مي شه و خوندن خاطرات مارو ياد فراز و نشيب هاي زندگي مي ندازه و باعث ميشه قدر لحظه لحظه هارو بدونيم و مهم تر متوجه ميشيم براي اين لحظه ها چقدر تلاش كرديم.
نمي دونم از كجا شروع كنم ،اصلا مهمه كه اينارو برات بنويسم يا نه ؟ الان تو اتاقم سركار نشستم و پيش خودم فكر مي كنم چطوري بايد يه برنامه جديد براي كارام بريزم ، خوشحال بودم كه مدرسه داره تموم ميشه و من بيشتر وقتم خونه پيشه شمام و در كنارش به كاراي خونه
و كاراي عقب افتاده دانشگاهم مي رسم ، چون اين ترم با وجود كار و كاري خونه و رسيدگي به شما اصلا نتونستم سر كلاس برم و تا امتحانام چيزي نمونده. تازه امروز يه بخشنامه اومد كه يه دوره 285 ساعته برامون گذاشتن ، راستش با ديدنش چشمام سياهي رفت چون انتظارشو تو تيرماه داشتم نه خرداد، همش خدا خدا مي كنم كه با انتقاليم لا اقل براي اين دوره ها به منطقه نزديك خونه موافقت كنن چون اينجوري خيلي سخته. ماماني خيلي كار دارم همه چي بهم ريخته اميدوارم اين مرحله هم با خوبي و خوشي بگذره.