نقاشی های مه نیا
این پیشیه این گله اینم نی نیه اینجام داری از روی عکس باب اسفنجیو طراحی میکنی قربون دختر چپ دست باهوشم برم ...
نویسنده :
مامان هدی
19:25
مه نيا و كاراي شيرينش
امروز 5 خرداد 1392 و ساعت 2:21 دقيقه ظهر وقتي شمارو خوابوندم اومدم برات از كاراي جديدت بنويسم جونم برات بگه : از 30 تا كارت بَن بِن بُِن 26 تا شو درست مي گي و تازه خودتم هر روز دورشون ميكني كلمات جديدي كه مي گي : تاپ-نون-آب-مو-گوش-پا – هاپو- شير- چشم- ماست – دوغ- ابرو- جوجه- كفش- توپ – بده – بيا- بشين- نگاه كن- نكن – آخش- لَلام = سلام دُتر= دختر الوار=شلوار دت=دست مامان دوش=مامان جون بابادوش=باباجون ايار=خيار اَتر= چتر آرو=جارو كاراي جديد مه نيا ماشالله قد بلندي و خودت در يخچالو باز مي كني و چون دستت ب...
نویسنده :
مامان هدی
18:24
باغ پرندگان
اینم از شیطونیای مه نیا عسلی توی باغ پرندگان ، جای خیلی قشنگی بود ولی ما که همش داشتیم دنبال مه نیا خانوم میدویدیم . گلی خانوم از لحظه ورود شروع کردی به ورجه وورجه یه جوری که اصلا حریفت نبودیم . بابایی بی چاره برای اینکه بتونیم جاهای بیشتریو ببینیم و شما بدو بدو نکنی مجبور بود بغلت کنه و حسابی خسته شد. ...
نویسنده :
مامان هدی
16:54
شرمندگيه مه نيا
امروز كه از مدرسه اومدم طبق روال هر روز كيفمو گرفتي و خودكار از توش برداشتي ، بعد از چند دقيقه خواستم بيام تو پذيرايي ديدم دستمو مي گيري و ميبريم كنار ، تا من نيام اونجا ، خلاصه بعد از كلي كلك و اصرار ديدم ، قيافت عين اينا شده كه يه كار اشتباهي مي كنن و حالا پشيمونن. ديدم تمام روي مبلو با خودكار خط خطي كردي ، گفتم مامان چي كار كردي مه نيا !!!! دوباره دستمو گرفته كه منو از صحنه دور كني بعد با دستاي كوچولوت كشيدي رو مبل ديدي پاك نميشه ، خيلي شرمنده شده بودي ، تا حالا چهرتو اينجوري نديده بودم ، رفتي از توي آشژزخونه يه دستمال آورديو دو دستي مي كشيدي كه پاك شه، خودمونيم مامان اگه مبلا روكش نداشت بايد ميشست...
نویسنده :
مامان هدی
16:15
20 ماهگیت مبارک دخترم
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . . تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم 20 ماهگیت مبارک دخترم ...
نویسنده :
مامان هدی
16:14
مادرم روزت مبارك
وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک ...
نویسنده :
مامان هدی
16:28