مه نيامه نيا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

مه نیا ، زيبا ترین فرشته آسمانی

اولین گردش زمستونی

  الان 8 روزه که زمستون شروع شده ولی به خاطر سرمای زیاد نبردمت بیرون اما امروز هوا خیلی عالی بود و با هم رفتیم گردش اما از وقتی رفتیم گریه می کردیو بهونه می گرفتی که بغلم کن ، خلاصه بالاخره عکس باب اسفنجی که خیلی دوسش داری توجهتو جلب کرد و ما تونسیم ازت عکس بگیریم. مهنیا به روایت تصویر اینجا غر می زدی که بغل می خوام که یهو عکس باب اسفنجیو دیدی اینجام داری با باب اسفنجی دردو دل می کنی ...
12 دی 1391

اولين برف پاييزي

داريم كم كم به فصل زمستون و سرما نزديك ميشيم ، اين هفته 5شنبه شبه چلس و يعني پاييز تموم ميشه و زمستون كه يكي از زيباترين فصل هاي خداست از راه مي رسه ، امروز صبح كه داشتم مي رفتم سر كار آسمون داشت مي باريد  و دونه هاي ريز برف آروم آروم خودشونو به زمين مي رسوندن و گرماي زمين اونارو آب مي كرد. اما كم كم بارش شدت گرفت و زمين يكدفعه پر از برف شد . واي نمي دوني چه هوايي بود با تموم سرماش دوست داشتم حالا حالا ها به مدرسه نمي رسيدمو پياده روي مي كردم ، وقتي تعطيل شديم طبق معمول هميشه با يكي از دوستام رویا جون كه تازه خدا بهش يه ني ني داده و بارداره برمي گشتيم خونه ، گلم تو راه همش از تو براش گفتم كه تموم اميد و آرزو و عش...
7 دی 1391

لحظه به لحظت زیباست

  مامان می خوام یه خبر خوب بهت بدم امروز که از سر کار اومدم ، داشتیم با هم بازی می کردیم و خنده های قشنگت ،   باعث شد توجهم به یه چیزی جلب بشه ، می دونی چی؟ تا حالا فکر می کردم 4 تا دندون جدید درآوردی اما امروز دیدم 2 تا آسیاب پایینتم در اومدن یعنی این ماه 6 تا دندون در آوردی که با 6 تا قبلیات میشه 12 تا دندون ، وای خیلی ذوق داره ، اما الهی فدات بشم که درد زیاد لثه هاتو بی صدا تحمل می کنی. مامان حقا که دختر خودمی. باید بگم مامان از لحظه لحظه ی بودن با هات لذت می برم. عاشقتم ، یه عشق آسمونی و حقیقی ، آره این یه حقیقت شیرینه که به خاطرش باید تا دنیا دنیاست ...
1 دی 1391

باورم کن ...

اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تا ابد مال منی ، حتی اگر نباشی ، حتی اگر مرا نخواهی تو نمیدانی وسعت عشقم را ، چگونه آهسته بگویم وقتی نمیشنوی صدای فریادم را… لحظه های نبودنت تصویریست از یک شب بی ستاره ، از آن شبهایی که بی قرارتر از دلم دلی بی تاب نیست ،بدان قدر دلی را که مثل آن در پی عشقش نیست! تو نمیدانی به خاطرت با گذر زمان از همه دنیا میگذرم ، تا برسد به لحظه ای که دیگر هیچ فرصتی برای در کنار تو بودن نمانده باشد ، آنگاه عشقت را با خودم به آن دنیا خواهم برد ، تا به ساکنان آن دنیا نیز ثابت کنم که بدجور عاشقت هستم… تمام وجودم به تو وابسته است ، بودنم به بودنت بسته است ، نشکن دلم را که این دل خسته است...
22 آذر 1391