واكسن 4 ماهگي
موقع رفتن بازم استرس داشتم ، راستش اصلا طاقت گريه هاتو ندارم دفعه قبل خيلي گريه كردي ، حتي تا تو ماشينم گريه هات ادامه داشت ، امروزم بعد از اينكه دكتر سماعي معاينات اوليه رو انجام داد (وزن و قد و دور سر)دكتر پرچمي واكسناتو آماده مي كرد موقعي كه واكسن زدي صداي گريت بلند شد ، زود بلندت كردم و تو بغلم گرفتمت خدارو شكر زود آروم شدي و شير خوردي ، با اون چشماي كوچولوت كه اشك توشون حلقه زده بود باهام حرف مي زدي انگار تموم دنيات اون لحظه شير خوردن و نگاه كردن به صورت من بود.وقتي دست كشيدم رو صورتت آروم چشماتو بستي و به خواب رفتي.
خدا رو شكر تبت زود پايين اومد و قطره استامينوفن باعث شد كه شب زود تر بخوابي ، امروز صبح حالت خيلي خوبه و مثل هميشه با لبخند از خواب بيدار شدي.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی