اولين مسافرت
من وبابايي با خودمون عهد كرده بوديم كه تو اولين فرصت شما رو ببريم به زيارت حضرت معصومه چون قبل از به دنيا اومدنت رفتيم قم و براي سلامتيت و اينكه ان شاءالله به سلامتي دنيا بياي كلي دعا كرديم حتي يادمه يه عكس از سونوگرافيه سه ماهگيت لاي قرآني كه با خودم بردم بود رو به حرم گرفتمشو همونجا ازش خواستم پيش خدا وساطت كنه تا سالم بدنيا بياي راستش آخرين باري كه رفته بودم سونوگرافي خانم دكتر پيري خيلي منو ترسوند و گفت بايد آمينو سنتز بشي خلاصه خيلي گريه كردم و با خدا درد دل كردم اصلا حالم دست خودم نبود چند بار نزديك بود زمين بيافتم انگار تو اين دنيا نبودم خيلي شب عجيبي بود همون جا با بابا اين عهد و بستيم . يه روز پنجشبه وقتي بابا اومد خونه به سمت قم راه افتاديم اون موقع شما 3 ماه و 10 روزت بود تو راه خيلي آروم بودي و اما برگشتني بيتابي كردي با وجود اين خيلي خوش گذشت چون اولين مسافرت 3 نفرمونو تجربه كرديم.