محمد دژكام
سلام مامان جون لابد مي پرسي چرا اسم اين پستو گذاشتم محمد دژكام راستش ديروز رفته بودم مدرسه واسه يكسري از كارهاي كارنامه هاي دانش آموزانم ، كه با شنيدن يه خبر از طرف خانم آهنگري معاون اجرايي مدرسه تمام بدنم شروع كرد به لرزيدن ، محمد رفت رفت پيش ......
خداي من چي ميشنيدم ، گفتم خانم آهنگري چي داري ميگي نمي فهمم ،
محمد رفت !!!!!!!!!!!!
راستش مامان اون يكي از بهترين دانش آموزان مدرسه بود ، كه داستان زندگيش پر از غم بود ، خدا جون چرا بايد اين طفل معصوم چنين سرنوشتي داشته باشه ، خدايا چرا هر چي خوب تو دنياس زود مي بري پيش خودت .
چند سال پيش محمد توي سانحه هواپيمايي ، پدرشو از دست داده بود و پدرش آقاي دژكام جزو شهداي رسانه بود. اون مونده بود و برادر و مادرش ، تموم اميد مادر اين دو فرزند بودن و از جونش واسشون مايه ميذاشت ، كه دست روزگار سال گذشته برادرشو در اثر يك تصادف ازشون گرفت ،بازم يه غم ديگه پشت مادرشو خم كرده بود و افسردگيه محمد و بيشتر و بيشتر ...
تا اينكه هفته پيش مادرش ناراحتو گريون اومد مدرسه تا كارنامه محمدو بگيره ، نه بخاطر اينكه محمد درسش خوب نباشه نه ، محمد امسال منتخب مدرسه براي تيزهوشان شده بود ، غصه مادر بيماريش بود كه ناگفته به سراغش اومده بود و گويي دكترا ازش قطع اميد كرده بودن و اون به خاطر تك فرزند باقي موندش اشك ميريخت كه آخه اگه منم بر اثر اين بيماري بميرم ديگه آخر و عاقبت محمد چي ميشه و...
خلاصه ديروز وقتي شنيدم خانم آهنگري گفت محمدم رفت ، از شوك داشتم ميوفتادم ، وقتي بيشتر توضيح داد فهميدم شب گذشته وقتي با مادر و خاله و شوهر خالش از عروسي بر مي گشتن ، ماشينشوم رفته زير كاميون و هر چهار نفر فوت شدن ، آه خدا در عرض6 سال همه خانواده رفتن ، خيلي دردناكه ، الانم كه مينويسم اشكام امونمو گرفته و دستام مي لرزن ، خدا جون حكمتتو شكر ولي آخه محمد آيندش درخشان بود اون بهترين دانش آموز بود، مهربون ، با ادب و...
مامان از ديروز تا حالا اشكام بند نمياد ، تا ياد چهره معصومش ميوفتم .........
امروز مراسم سومش بود ، از دوستاي گلي كه اين پستو ميخونن مي خوام واسه شادي روحشون فاتحه بخونن
ممنون از همگي
بگو كجا گمت كردم
بگو كجاي اين قصه
كه حتي جوهر شعرم همينو از تو مي پرسه و..