مه نيامه نيا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

مه نیا ، زيبا ترین فرشته آسمانی

محمد د‍ژكام

1392/4/16 16:43
نویسنده : مامان هدی
1,083 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جون لابد مي پرسي چرا اسم اين پستو گذاشتم محمد دژكام راستش ديروز رفته بودم مدرسه واسه يكسري از كارهاي كارنامه هاي  دانش آموزانم ، كه با شنيدن يه خبر از طرف خانم آهنگري معاون اجرايي مدرسه تمام بدنم شروع كرد به لرزيدن ، ناراحت محمد رفت رفت پيش ......

 

خداي من چي ميشنيدم ، گفتم خانم آهنگري چي داري ميگي نمي فهمم ،

محمد رفت !!!!!!!!!!!!

 

 

راستش مامان اون يكي از بهترين دانش آموزان مدرسه بود ، كه داستان زندگيش پر از غم بود ، خدا جون چرا بايد اين طفل معصوم چنين سرنوشتي داشته باشه ، خدايا چرا هر چي خوب تو دنياس زود مي بري پيش خودت ناراحت.

 

 

چند سال پيش محمد توي سانحه هواپيمايي ، پدرشو از دست داده بود و پدرش آقاي دژكام جزو شهداي رسانه بود. اون مونده بود و برادر و مادرش ، تموم اميد مادر اين دو فرزند بودن و از جونش واسشون مايه ميذاشت ، كه دست روزگار سال گذشته برادرشو در اثر يك تصادف ازشون گرفت ،بازم يه غم ديگه پشت مادرشو خم كرده بود و افسردگيه محمد و بيشتر و بيشتر ...

 

تا اينكه هفته پيش مادرش ناراحتو گريون اومد مدرسه تا كارنامه محمدو بگيره ، نه بخاطر اينكه محمد درسش خوب نباشه نه ، محمد امسال منتخب مدرسه براي تيزهوشان شده بود ، غصه مادر بيماريش بود كه ناگفته به سراغش اومده بود و گويي دكترا ازش قطع اميد كرده بودن و اون به خاطر تك فرزند باقي موندش اشك ميريخت كه آخه اگه منم بر اثر اين بيماري بميرم ديگه آخر و عاقبت محمد چي ميشه و...

 

خلاصه ديروز وقتي شنيدم خانم آهنگري گفت محمدم رفت ، از شوك داشتم ميوفتادم  ، وقتي بيشتر توضيح داد فهميدم شب گذشته وقتي با مادر و خاله و شوهر خالش از عروسي بر مي گشتن ، ماشينشوم رفته زير كاميون و هر چهار نفر فوت شدن ، آه خدا در عرض6 سال همه خانواده رفتن ، خيلي دردناكه ، الانم كه مينويسم اشكام امونمو گرفته و دستام مي لرزن ، خدا جون حكمتتو شكر ولي آخه محمد آيندش درخشان بود اون بهترين دانش آموز بود، مهربون ، با ادب و...

 

 

مامان از ديروز تا حالا اشكام بند نمياد ، تا  ياد چهره معصومش ميوفتم .........

 

 امروز مراسم سومش بود ، از دوستاي گلي كه اين پستو ميخونن مي خوام واسه شادي روحشون فاتحه بخونن

 

ممنون از همگي

 

بگو كجا گمت كردم

 

بگو كجاي اين قصه

 

كه حتي جوهر شعرم همينو از تو مي پرسه و..

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان مرضیه
16 تیر 92 16:42
خیلی ناراحت کننده بود بمیرم ولی خدا به اون بچه رحم کرد که بردش اگه مادرش میمرد اون تک و تنها چیکار میکرد خدا رحمتشون کنه
محبوبه مامان الینا
17 تیر 92 18:35
وااااااااااای چه تلخخیلی ناراحت شدم خدا رحمتشون کنه جداً چه ماجرای رمزآلود و عجیبیچرا باید اینجوری میشد؟!!!!!!!! خیلی فکرم مشغول شد دوست جونم


========
ان شالله همه عاقبت به خیر بشن
ღ مونا مامان امیرسام ღ
18 تیر 92 2:58
سلام دوست خوبم.ممکنه به این ادرس برید و به ((امیرسام خرمی)) امتیاز 5 رو بدید اگر قبلا به کس دیگه ای رای دادید بازهم میتونید رای بدید. تا 8 مرداد هم وقت دارید.ممنون از وقتی که میذارید گلم. خوشحال میشم اگر بعد از رای دادن خبرم کنی. soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=7
رخساره
18 تیر 92 11:39
سلام عزیزم

چه خاطره تلخی رو نوشتی
خیلی ناراحت شدم
اصلا باورم نمیشه،مگه میشه در عرض چندسال این همه مصیبت
وای خدای من،حکمتت رو شکر که ما ازش بی خبریم ،فقط میتونم همینو بگم
خدا به اون مادر هم صبر بده
باور نکردنیه
دیگه نمیدونم چی بگم ...


======
عزيزم مادرشم رفت

سعید
19 تیر 92 1:43
خدا رحمتش کنه
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
19 تیر 92 15:46
---$$$$$$$$__$$__$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$__$$$$$$(¯`v´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ ______$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ ________$$$(¯`(*)´¯)$$ ___________$(_.^._)$ ____________$$$$$$
فلوریا مامان دیانا
20 تیر 92 18:33
سلام هدی جون بعد از مدت ها اومد ببینم مه نیا جون چیکار می کنه که این پست غمگین رو دیدم. موهای بدنم سیخ شده بود حالم دگرگون. خدا رحمتشون کنه. حکمت خدا رو نمیدونیم!! ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا از روی ماه مه نیا جون ببوس
مهسا مامان نورا
22 تیر 92 19:49
وای خدای من خیلی تلخ و درد ناک بود خدا رحمتشون کنه
رخساره
25 تیر 92 0:28
هدی جون چی میگی؟!!!
یعنی مامانش هم فوت کرد؟


--------------
آره گلم
حمید
9 مرداد 92 8:38
واقعا دردناک و غم انگیز بود