مه نيامه نيا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

مه نیا ، زيبا ترین فرشته آسمانی

دوست دارم

1391/12/1 18:36
نویسنده : مامان هدی
1,161 بازدید
اشتراک گذاری

مامانم سلام دختر نازم ، تو رو خدا بعدها که مطالبتو می خونی ، یه موقع نگی چرا دیر به دیر نوشتی برام ، باور کن فقط دنبال فرصت می گردم ، و الا عاشقانه دوست دارم .

این روزا از همیشه شیرین تر شدی ، دیگه کلی چیزا رو متوجه میشی . و کار مامان راحت شده راستی شبا دیگه راحت می خوابی تا میگم مه نیا لالا زودی میای پیشم می خوابی ، حسابی مونسم شدی ، باور کن لحظه لحظه خدارو شکر می کنم به خاطر وجودت ، چون خواهر نداشتم یه جورایی برام شدی همه کس ، یه موقع هایی که دلم می گیره باهات بازی می کنم یا صدای خنده هات دلمو شاد می کنه و تمام دلهره ها فراموشم میشه ، راستی خاله رویا دوست مامان یه گل پسر تو راه داره که براش دعا می کنم به سلامتی فارغ بشه .

هر روز که از سر کار میام بدو بدو خودتو می ندازی تو بغلم ، هر چی می بوسمت بازم کمه .

راستی این مدته تو مدرسه خیلی درگیرم ،با اینکه من سه ساله تو این مدرسه هستم ولی تا الان هیچ کس اصلا اطلاع از دانشجو بودنم نداشت ، تازه بعد از پر کردن فرم پژوهش یکی از همکارا متوجه شد که رتبه کارشناسیم 11 بوده و جزو استعدادهای درخشان معرفی شده بودم که بدون کنکور ارشد بخونیم ، میدونم چیز خوبیه اما  خواهش کردم به کسی نگه چون گاهی اوقات یه چیزایی نه تنها باعث پیشرفت نیست بلکه نتیجه عکس داره البته از اون همکار مطمئنم .ولی نمی دونم چرا خانم ها اینقدر از پیشرفت همکارشون ناراحت میشن همین باعث خیلی اتفاقات میشه ، بگذریم ، بازم نمی دونم چرا اینارو برات می نویسم .

مامانی جونم برات بگه عاشق کتاب داستانی همچین ورق میزنی و با کتابات حرف میزنی آدم فکر میکنه واقعا خوندن بلدی تازه کتاب به بغل می خوابی .

عاشق کرم و خمیر دندونی ، وقتی میگم مه نیا مسواک میدویی ، میگی آآآآآآآآآآآآآآآ .

یه موقع هایی صبح ها که می خوام برم سر کار وقتی بابا می برتت پایین از خواب بیدار میشی و گریه می کنی ، نمی دونی چقدر دلم می گیره و اصلا تا ظهر دلم پیشته .

به هر همه این ها بخشی از زندگیه ، ولی بدون عاشقانه و با عشق مادرانه دوست دارم.


 

آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

 

تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..


 

عاشــقـــانه تر ..


نــــور را می جســـتند ...!

 

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !


 

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان نازی
1 اسفند 91 20:17
سلام. ماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادر شاهکااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالم هستی.♣♣♣_____________♣♣♣ _ ♣♣♣____♣♣______♣♣ ____ ♣♣♣ ♣♣_______♣♣_____♣♣ _______ ♣♣ ♣___________♣___♣ __________ ♣ ♣____________♣_♣ ___________ ♣ _ ♣____________♣ ___________ ♣ __ ♣________ ----------------------♣ ____ ♣ ____اپم بدو بیا_______ ♣ ______ ♣ ______________ ♣ ________ ♣ __________ ♣ __________ ♣ ______ ♣ _______ ♣_♣__♣ __ ♣__♣_♣ ______ ♣____♣__♣__♣____♣ _______ ♣_____♣♣_♣____♣ _________ ♣_♣__♣♣__♣ __دیر نکنیا__________ ♣♣ _________________ ♣♣ _____زودی بیادلم خیلی برات زود تنگ میشههههههه________ ♣♣ _________________ ♣♣........ ........................................
مامان نازی
1 اسفند 91 20:32
خدایا .. چه لحظه هایی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی ... چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی... چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی ... چه روزهایی که سرمو تُو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است ... وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی... هر وقت از آدم های دور و برم دلم گرفت ... و دنیا غم هاش و بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی... تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی... وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی... وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه... اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم ... وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش ... نه شاد بودن واسه داشته ها ... و وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم ... و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی ... خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون..... خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم دادن هایت ندادن هایت گرفتن هایت....... دادن هایت را نعمت ، ندادن هایت را رحمت ، گرفتن هایت را حکمت
محبوبه مامان الینا
2 اسفند 91 11:17
قربون مه نیای شیرین خودمهدی جون در مورد موفقیت درست گفتی برای من هم خیلی جالبه که اطرافیان وقتی میفهمنن موفقی عکس العمل منفی نشون میدن میگم مه نیا هم به مامانش رفته باهوش شده و اهل مطالعه ست
بابای مهنیا
2 اسفند 91 14:24
عزیزم این روزا فکرم خیلی به هم ریخته و مشغوله.منو ببخش اگه که یه مقدار حواسم به بعضی چیزا نیست.اما ته تهش همش میخام یه جوری بشه که شما و دختر نازمون راحت باشید. میریم پا بوسش انشالله که خودش شفاعتمونو کنه پیش مهربون ترین مهربونا
متین من
14 اسفند 91 15:59
الهی ای جونم خاله تقدیم به تو