گردش یک روز پاییزی
اینجا خیلی قشنگ دست بابارو گرفتی و وارد چمن شدی
که یهو متوجه گل سرات شدیو با تلاش فراوون اونارو از سرت جدا کردی
بعد دستمو ول کردیو شروع کردی دویدن که یهو خوردی زمین و چون نیومدم بلندت کنم زدی زیر گریه
که یک دفعه یه پیشی ملوس تموم حواستو جلب کرد حالا تو بدو گربه بدو و من بدو
و چون نزاشتم دم پیشیو بگیری رفتی سراغ وسایل بازی
اینجا با دیدن تاپ بازیه یه دختر بچه حسابی خندیدی
تا بالاخره خودتم سوار شدی و کلی ذوق کردی
کم کم داشت خوابت می برد که بردیمت سوار سر سره بشی
بعد از اینکه حسابی لباساتو کثیف کردی رفتیم سراغ الاکلنگ ولی تموم حواست به تاپ بازیه بچه ها بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی