سالروز پيوند قلب من و بابا
درست 6 سال پيش در چنيني روزي يكي از زيباترين و قشنگترين اتفاقات زندگيم افتاد ، روزي كه براي هر دختري در كنار تموم استرس ها ، به ياد ماندني ترين و مهم ترين روزه ، منظورم سالگرد پيوند قلب من و بابا محمد رضاست ، چقدر زود گذشت و لحظه لحظش پر از خاطرس، روزي كه با يه لباس سفيد و با دعاي پدر و مادرم پا به يك زندگي جديد گذاشتم و در خالصانه ترين گوشه قلبم جايي كه از تاريكي خبري نبود اسم دوست خوب و همسفر مهربون زندگيمو براي هميشه حك كردم و الان با افتخار مي گم كه دوست داشتني ترين لحظات عمرمو تا به حال با همسرم گذروندم و سال گذشته اين علاقه با اومدن ثمره و ميوه زندگيم صد چندان شد و مهربوني ها و دوستي هاي گذشته با عشق و فداكاري هاي پدرانه و مادرانه شور و شوق تازه اي گرفت ، بهتر بگم رنگ و بوي ديگه اي گرفت كه به نظرم عطرش عطر گل ياس و رنگش ارغواني روشنه ،
و اميدوارم هميشه قطار زندگيمون روي ريل هاي خوشبختي با سر بلندي حركت كنه و هيچ چيزي باعث ذره اي لغزش در اين راه پر پيچ و خم نشه .
همسر عزيزم تورا به خاطر مهربانيت و بخاطر عشق پدرانه ات تا هميشه دوست دارم.
چرا كه با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی
و برای توصیف مهربانیهایت واژهها یاری نمیدهند
چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی
و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد.